داستان سرایی و فواید درمانی

داستان سرایی و فواید درمانی

تحقیقات مربوط به اثرات التیام بخش نوشته ای که با اظهار خود همراه باشد به اواسط دهه هشتاد میلادی باز می گردد. جیمز پنه بیکر از دانشجویان خواست تا در طول چهار روز متوالی، روزانه به مدت 15 تا 20 دقیقه در رابطه با غم انگیزترین وقایع زندگی شان چیزهایی بنویسند. او پس از اجرای این آزمایش متوجه شد که سیستم ایمنی بدن در شرکت کنندگان بهبود یافته است و به میزان کمتری نسبت به گذشته به پزشک مراجعه می کنند. این مطالعه بعدها به طرق مختلف راستی آزمایی شد و نشان داده شد که اظهار خود از طریق نوشتن، به کاهش نشانگان بیماری و افزایش سلامت عمومی می انجامد. همچنین مشخص شد که نوشتن می تواند به افزایش سلامت عاطفی و خلق منجر شود و از نشانگان اختلالات روانی نظیر اختلال استرس پس از سانحه بکاهد. به باور پنه بیکر زمانی که افراد ناملایمات روانی شان را در قالب کلمات می ریزند، سلامت جسمانی و روانی شان به طور چشم گیری بهبود می یابد. به این نقل قول توجه کنید:

“…پس از آنکه در یک سانحه رانندگی در سال 1991 همسرم را از دست دادم، تصمیم گرفتم تا در مورد آن بنویسم. “

به نظر می رسد تمایل به نوشتن تجربه ایست که در اکثر افراد با تجارب بحرانی و ناخوشایند رایج است. ماهیت داستان سرایی به گونه ایست که به افراد امکان می دهد تا خودشان و تجاربشان را بهتر بشناسند. ایده ی اینکه افراد ممکن است بتوانند درد و رنج ناشی از وقایع ناخوشایند زندگی را از طریق بیرون ریختن خاطرات دردناک کاهش دهند به خودی خود جذاب است، با این حال مشخص شده است که سازوکارهای زیربنایی آن پیچیده تر از یک تخلیه هیجانی ساده است.

ضربه روحی، خود افشاگری از راه نوشتن و التیام یافتن

بررسی محتوای نوشته شده توسط افرادی که تجارب استرس آور و ناراحت کننده را از سر گذرانیده اند نشان می دهد که به مرور زمان، این افراد در افشای خود بیش از پیش از کلمات با بار عاطفی مثبت (برای مثال زندگی، عشق و غیره) و کمتر از گذشته از کلمات با بار منفی (برای مثال مرگ، سانحه و غیره) استفاده می کنند. جالب است که با گذشت زمان کلماتی که نشان دهنده دستیابی به درون نگری و بصیرت (فهمیدن، پی بردن و غیره) است و همینطور کشف روابط علی (زیرا، به این علت و غیره) در نوشتار افراد پدیدار می شود. برای آنکه بهبودی پس از یک ضربه روحی در اثر نوشتن، محقق شود، باید که هم افکار و هم احساسات فرد در دل نوشته ابراز شود. مشخص شده است آنهایی که به شکلی ژرف به مشکلات و عواطفشان می پردازند و به مرور به بینش و درک روابط علی در رابطه با پیش آمد ها دست می یابند، بیشترین بهبودی را کسب می کنند. 

از این یافته های علمی می توان نتیجه گرفت که خود افشاگری از راه نوشتن می تواند به پذیریش تدریجی ضربات روحی که پیش تر تجربه شده است منتهی شود. با این حال در کاربست آن به عنوان یک روش درمانی باید محتاط بود. الزاما تمام افراد قرار نیست از این روش سود ببرند. می دانیم که اگر افراد نخواهند در رابطه با تجارب ناخوشایند خود صحبت کنند، اگر آنها را تحت فشار قرار دهیم که خودشان را در قالب کلمات افشا کنند، برعکس اثرات مخربی خواهد داشت. 

اهمیت روایت

در پژوهشی که توسط اسمیت و همکارانش در سال 2001 انجام شد، شرکت کنندگان به دو گروه تقسیم شدند. از اعضای یک گروه خواسته شد تا عواطف، افکار و احساساتشان را نسبت به ضربه روحی فهرست کنند در حالی که از اعضای گروه دیگر خواسته شد تا در رابطه به ضربه روحی شان یک روایت بسازند که آغاز، میانه و پایان بندی داشته باشد. این نوشته باید به شرایطی که منجر به وقوع ضربه شد، آنچه اتفاق افتاد، پیامدها، افکار و احساسات ناشی از آن و نحوه کنار آمدن با آن بپردازد. نتایج این پژوهش نشان داد که افراد گروه دوم یعنی دسته ای از افراد که داستان خود را روایت می کردند در شاخص های سلامتی بهبود داشتند و از میزان نشخوار ذهنی شان در رابطه با ضربه روحی کاسته شد. پژوهشگران نتیجه گرفتند که هرچه افراد افکار و احساساتشان را بیشتر ابراز کنند، لزوما به معنای کاسته شدن از میزان روان آزردگی نیست، بلکه اثرات درمانی زمانی پدیدار می شود که یک روایت ساختارمند از سانحه تولید شود.  

نقطه نظر سوم شخص

همه شواهد علمی که تا به اینجا از آن یاد شد، بر نگارش یک داستان از واقعه یا علت روان آزردگی از منظر اول شخص بود. یعنی از افراد خواسته می شد تا داستان را به گونه ای که خودشان فاعل و قهرمان هستند روایت کنند. در یک پژوهش مشخص شد که اگر افراد داستان را از منظر سوم شخص بنویسند (استفاده از ضمیر “او” بجای “من”)  نسبت به افرادی که داستانشان را از منظر اول شخص است، در برابر آسیب های روانی به مراتب آسیب پذیری کمتری خواهند داشت. پنه بیکر معتقد است نویسندگان داستان های اول شخص به میزان بالاتری از افسردگی و اضطراب دچار اند.

در یک پژوهش دیگر مشخص شد شاعرانی که خودکشی کرده اند اکثر اشعارشان را از منظر اول شخص سروده اند و بیشتر از کلمات مفرد و کمتر از کلمات جمع استفاده کرده اند. برای نمونه اشعار کورت کوبین خواننده گروه موسیقی راک نیروانا که با اسلحه خودکشی کرد، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت و مشخص شد که در زمان اوج افسردگی بیشتر اشعار او از منظر اول شخص سروده شده است. می توان نتیجه گرفت که توجه به نشانگرهای زبانشناختی در پیشبینی رفتار خودکشی می تواند با اهمیت باشد.

شاید جالب باشد که بدانیم چرا چنین اتفاقی میافتد. به نظر می رسد که درون نگری عمیق و طولانی مدت که معطوف به اول شخص باشد می تواند آسیب رسان باشد. نوشتن از منظر سوم شخص به این خاطر که میان فرد و داستان فاصله ایجاد می کند به فرد اجازه می دهد تا به تدریج و با احتیاط روی لبه تیغ آسیب روحی حرکت کند.

روایت درمانی

روش نوشتن می تواند با روش روایت درمانی که در آن شخص هویت خود را بر اساس روایت های شخصی و اجتماعی می سازد، شباهت هایی داشته باشد. با این حال این نباید با همدیگر اشتباه گرفته شوند. روایت درمانی به افراد کمک می کند تا درد ناشی از تجربه های ناخوشایند را با روایت کردن آن تسکین دهند. ولی باید در نظر داشت که در واقعیت درمانی ممکن است برخی از ابعاد ظریف مسئله نادیده گرفته شود درحالی که افراد می توانند با روش نوشتن، از مجموعه نوشته های متفرقه شان به یک روایت مرکب دست پیدا کنند. همچنین باید توجه داشت که داستان نوشته شده الزاما روایت گر زندگی شخصی نویسنده آن نیست در حالی که در روش روایت درمانی، روایت به زندگی واقعی صاحب آن مربوط می شود.

پایان داستان

زمانی که نوشتن داستان به پایان می رسد، یک اتفاق مهم میافتد و آن اینکه فرد به یک احساس انسجام درونی دست می یابد. فرد توانسته است در داستان خود از چیزهای بد تا چیزهای خوب، از مرگ تا عشق و هرچیزی که مابین آن است را در چارچوب کلمات بریزد. مثل آن است که از یک حالت هرج و مرج روانی به نوعی آسودگی برسد.

نوشته های مرتبط
یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.فیلد های مورد نیاز علامت گذاری شده اند *